نباشی با دلم در جنگ باشم
شبیه تیشه ای بر سنگ باشم
چه حالی می شوم وقتی که شب ها
برای دیدنت دلتنگ باشم
دوباره گریه و دردم برایت
دودستِ خالی وسردم برایت
چنان من عاشقت بودم که روزی
دو دفعه خودکشی کردم برایت
تورفتی تا زمستان ها بگریند
زمین وآسمان یک جا بگریند
عروس ِرقص ِ خش خش های پاییز
تورفتی تا که یلداها بگریند
گل گندم که باشی باد زیباست
نسیم خوش خبر بایاد زیباست
توراای جان جانان می ستایم
تو صید دل کنی صیاد زیباست
نمی شد گوش برزنگت نباشم
به فکر لرز آهنگت نباشم
پشیمانم که آن شب بادلی سنگ
قسم خوردم که دلتنگت نباشم