یکرنگ نمی شود دلت گاهی هیچ
درچنگ نمی شود دلت گاهی هیچ
شب ها که خیال می شوم درذهنت
دلتنگ نمی شود دلت گاهی هیچ
وقتی که به زندگی ِمن غم پاشید
بند ِدل من دوباره از هم پاشید
ازصبر گذشتم و بمیرم ای کاش
این بارخدا نمک به زخمم پاشید
باید بشوی تو رازدار دل من
با جان بخری تو کاروبار دل من
صدنامه ی عاشقانه باید ببری
ازمرکز پست بی قرار دل من
شب محو تماشای دو مهتاب شدم
درفکر ِشکار ِلحظه ای ناب شدم
لب تشنه کنار ِ جویبارت بودم
با بوسه ی لب های تو سیراب شدم